کلبه چوبی

یک پنجره برای من کافیست

کلبه چوبی

یک پنجره برای من کافیست

در شبی تاریک

که صدایی با صدایی در نمی آمیخت

و کسی کس را نمی دید از ره نزدیک

یک نفر از صخره های کوه بالا رفت

و به ناخن های خون آلود

روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچ کس دیگر

شسته باران رنگ خونی را که از زخم تنش جوشید و روی صخره ها خشکید

از میان برده است طوفان نقش هایی را

که به جا ماند از کف پایش

گر نشان از هر که پرسی باز

بر نخواهد آمد آوایش.

آن شب

هیچ کس از ره نمی آمد

تا خبر آرد از آن رنگی که در کار شکفتن بود

کوه: سنگین، سرگردان، خونسرد

باد می آمد، ولی خاموش

ابر پر می زد، ولی آرام

لیک آن لحظه که ناخن های دست آشنای راز

رفت تا بر تخته سنگی کار کندن را کند آغاز،

رعد غرید،

کوه را لرزاند.

برق روشن کرد سنگی را که حک شد روی آن در لحظه ای کوتاه

پیکر نقشی که باید جاودان می ماند.

امشب

باد و باران هر دو می کوبند:

باد خواهد برکَنَد از جای سنگی را

و باران هم

خواهد از آن سنگ نقشی را فرو شوید.

هر دو می کوشند

می خروشند

لیک سنگ بی محابا در ستیغ کوه

مانده بر جا استوار، انگار با زنجیر پولادین

سال ها آن را نفرسوده است.

کوشش هر چیز بیهوده است.

کوه اگر بر خویشتن پیچد،

سنگ بر جا همچنان خونسرد می ماند

و نمی فرساید آن نقشی که رویش کند در یک فرصت باریک

یک نفر کز سخره های کوه بالا رفت

در شبی تاریک.

« سهراب سپهری»

 

وقتی این شعر رو می خونم ذهنم خیلی مشغول می شه... جدیدن کشف کردم که شعر های سهراب معنی عمیقی دارن... مثلا همین شعر، ظاهرا داستانش اینه که یه نفر توی شب از یه صخره بالا رفته و روی یک سنگ با دستاش یه نقشی کشیده و باد و بارون هم هرچی سعی کردن نتونستن این نقش رو از بین ببرن ... ولی این فقط معنی ظاهری و سطحی شعره، یه تفسیر دیگه اینه که این شعر یه نماد از عاشق شدن یک آدمه که اون نقش هم عشق و احساسشه که اونقدر عمیق بوده که هیچی نتونسته این عشق رو از بین ببره...

پ.ن: کاش می شد خدا یواشکی ١٠ صفحه جلو تر کتاب زندگیمو نشونم می داد!

نظرات 8 + ارسال نظر
ساز یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ http://www.zoeram.blogsky.com

سلام
خوبی
وبلاگ واقعا زیبایی داری
یه سر هم به ما بزن
موفق باشی

دل پریشون دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ق.ظ http://delparishoon.blogsky.com

رها جون
امیدوارم همیشه کتاب زندگیت صفحه هایی پر از نقش های زیبا داشته باشه، ولی این تصور که ده صفحه جلوترش قشنگ تر از صفحه حاله به نظر من درست نیست. فکر می کنم تو خماری عشق بودن از وصال زیباتر و جذاب تر و حتی آرامش بخش تره.

چت روم فارسی - پارس کلام دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ق.ظ http://www.parskalam.com

سلام دوست عزیزم


از شما دعوت می کنم از " پارس کلام " دیدن کنید

امکانات پارس کلام :

- استفاده از جدیدترین و پیشرفته ترین سیستم چت فارسی

- تالار گفتگوی فارسی

- سیستم چت رایگان

منتظر حضور گرم و صمیمی شما هستیم

www.ParsKalam.com

[ بدون نام ] دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ

سلامممممممم
عالیه عزیزم
وبلاگه قشنگی داری
منو با اسم الو مهتاب لینک کن
با چه اسمی بلینکمت؟
مرسی از حضورت

مهتاب دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:13 ب.ظ http://alomahtab.blogfa.com

سلامممممممم
عالیه عزیزم
وبلاگه قشنگی داری
منو با اسم الو مهتاب لینک کن
با چه اسمی بلینکمت؟
مرسی از حضورت

دل پریشون پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ب.ظ http://delparishoon.blogsky.com

نیم آپی پس؟

ندا یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:16 ب.ظ http://eastern-girl.persianblog.ir

سلام

دختر پاییز سه‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.whoami.blogsky.com

چه معنی قشنگی داشته.منم اشعار سهراب رو خیلی دوست دارم. پیش منم بیا.این روزها خیلی تنهام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد