کلبه چوبی

یک پنجره برای من کافیست

کلبه چوبی

یک پنجره برای من کافیست

!

امروز فقط یه روزی بود که باید میگذشت...... یه روز ساده...... نه خوب ...... نه بد..... یه جورایی خنثی بود.....  

دوباره دوران زندگی خفاشگونه شروع شد... شبا تا نزدیکای صبح بیدار و روزا تا نزدیک ظهر خواب......!

 

 

چه تو قصه چه حقیقت...یکی بود یکی نبوده... غصه ی تلخ جدایی...کار دنیای حسوده...آخر حکایت عشق...نرسید کلاغ به خونه... شده این پایان کهنه...واسه دنیا یه بهووووووووووووونه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد